یک روز متفاوت
سه شنبه, ۴ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۴۵ ب.ظ
هفته پیش از طرف بسیج دانشگاه اعلام شد که چهارشنبه، ساعت 10:30 باید به یک اردوی 1 ساعته بریم!
صبح چهارشنبه کلاس برنامه نویسی شی گرا داشتیم که ساعت 10 استاد آنتراک داد... من و چندتا از دوستام، لپ تاپ و وسایل هامون رو جمع کردیم و رفتیم دفتر بسیج...
هنوز چیزی در مورد مکانی که قرار بود بریم صحبت نکرده بودند و میخواستن یه جورایی ما رو سوپرایز کنن!
ساعت 10:30 سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم...
وقتی رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم، دیدیم رو به روی مرکز توانبخشی معلولین "شهید مدنی" هستیم!
اونجا بود که فهمیدیم برنامه از چه قراره...
خلاصه بعد از ورود به ساختمون و ارائه توضیحات مسئول اونجا، قرار شد به بخش های مختلف سر بزنیم...
اونجا آدم های مختلفی بودند که ناتوانی های مختلفی داشتند...
دل همه بچه ها به درد اومد و همگی زیر لب، خدا رو شکر میکردیم که سالمیم و حتی یکی از اون مشکلات، مال ما نیست...
یکی از مددجوهای اونجا با علاقه زیادی شروع به شعر خوندن کرد که شعرهای خیلی حزن انگیزی بود...
چندتا از دانشجویان خانوم که همراه ما بودن، نتونستن خودشون رو کنترل کنن و اشکهاشون سرازیر شد...
اون روز واقعا برای همه یک روز متفاوتی بود.
آخرسر یه دفترچه کوچیک به همه دادند که ان شاء الله در پست های بعدی مطالبش رو میذارم.
فقط یه خواهش از شما که دارید این پست رو میخونید دارم:
حتما حتما حتما برای یکبار هم که شده، یه سر به یکی از مراکز توانبخشی بزنید (تمنا میکنم)
من و دوستام، تا قبل از بازدیدمون، این مسئله خیلی برامون مهم نبود و فقط از رسانه ها در موردشون خبردار میشدیم اما بعد از دیدن حضوری این فرشتگان، همه مون منقلب شدیم...
با کمک کردن به این موسسه ها (کمک مالی، پوشاک، اغذیه و ...) در جهت یاری رسانی به مددجویان، اجر و ثواب آخرت را برای خود پس انداز کنید.
حرف آخر:
قبل از ازدواج، حتما از مشاوره ژنتیک استفاده کنید.
