آسمان دیجیتالی

خدایا ، یادم ده که یاد کردنت را از یاد مبرم

آسمان دیجیتالی

خدایا ، یادم ده که یاد کردنت را از یاد مبرم

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آش خوری» ثبت شده است

پایان خدمت سربازی


سلام... دوباره برگشتم...

تقریبا 20 روز قبل از اعزام به خدمت سربازی پستی نذاشته بودم (متاسفانه) و فرصت نشد به دوستانی که به وبلاگ ما سر میزدند اطلاع بدم (شرمنده).

سربازی رفتن من یجورایی شبیه سناریوی فیلم های سینماییه!

چون اولویت اول من گرفتن معافیت خدمت از طریق ثبت اختراع بود؛ قرار بود من و داداشم دستگاهی رو اختراع کنیم که کلا نسخه خدمت رو این شکلی بپیچم!

اما یکم دیر جنبیدیم و دیدم چون فرصت نیست، گفتم در حین خدمت روی دستگاه کار میکنیم.

از طرفی اولویت دوم خودم رو سرباز معلمی مدنظر داشتم و حسابی پیگیرش بودم تا اینکه از طریق آموزش و پرورش اقدام کردم و مصاحبه هم کردیم اما... بعد از اعلام نتایج اسم ما جزء لیست نبود! و فهمیدم از بین 1300 نفر داوطلب تنها 100 نفر را پذیرش کردند که با توجه به آقایون شرایط دار کاملا بدیهی بود که ما پذیرفته نشیم!

اولویت سوم خدمت در سپاه بود. که باتوجه به کارت فعالی، کارت سبز (دوره تکمیلی) ، داشتن حکم شورای بسیج و 5 سال سابقه فعال ... گفتم دیگه ردخور نداره که واسه خدمت میرم سپاه. با یکی از دوستان رفتیم سپاه واسه پذیرش که گفتند الان داریم سربازای 19/4/95 رو اسم نویسی میکنیم و از اونجایی که تاریخ اعزام بنده 1/4/95 بود مهلت ثبت نام تمام شده بود!

با این اوصاف دیدم راهی نمونده جز آخرین گزینه!

اولویت آخر ، منتظر ماندن برای اعلام نتیجه از طرف نظام وظیفه بود که ببینم خودشون ما رو کجا میفرستن!

بله ، این شد که یه روز خوب که همه خانواده دور هم نشسته بودیم، زنگ خونه زده شد و پستچی یه نامه به ما داد که همون چیزی بود که منتظرش بودم.

نامه رو در کنار خانواده خوندم و محل آموزش خدمت این بود: مرکز آموش 04 امام رضا(ع) - بیرجند (نیروی زمینی ارتش)

در تاریخ 1/4/95 با سری تراشیده به محل آموزش اعزام شدم...

 2 ماه آموزشی رو پشت سر گذاشتم ... (اول خدمت هم در اواسط ماه رمضان بود)

آخر آموزشی امریه ها رو دادن و مشخص شد که یگان خدمتی من شده: تیپ 184 پیاده شهید فتح الهی - خرم آباد

از اونجایی که قبل خدمت با خدا قرار گذاشته بودم که هرجایی که خودش صلاح میدونه منو بفرسته، بحمدالله جای ناراحتی و نگرانی وجود نداشت.

اوایل خدمت در یگان (1 ماه گذشته بود) دستگاهی که قرار بود اختراع کنیم آماده شد. متن طرح به همراه عکس را به شعبه کانون تفکر تحویل دادم.

اما هرچی پیگیری کردم هیچ جوابی از تهران نیومد! حتی الان هم که خدمتم تموم شده!

خلاصه از بین 4 تا اولیتی که داشتم اولیت آخر قسمتم شد که در واقع اون هم مجبور بودم قبول کنم!

یکی از دوستان حدیث قشنگی از امام علی (ع) نقل کرد: عرفتُ الله بفسخ العزائم و نقص الهمم. شناختم خدا را به فسخ اراده ها و نقص همت ها.

یه وقتایی آدم هرچی اراده میکنه به هیچکدوم نمیرسه و البته خدا اراده بهتری واست کرده.


پایان خدمت


در طول خدمت تجربه های زیادی رو میشه کسب کرد که البته باید با دید قشنگ به خدمت نگاه کنی تا واست بخوبی بگذره...

از برخی خوبی های خدمت میشه به برخی از اینها اشاره کرد: قدرشناسی (پدر و مادر ، خونه ، راحتی ، امکانات و ...) - بالا رفتن صبر و تحمل - کنترل خشم - کمتر در معرض گناه قرار گرفتن - همکاری و سازگاری با دوستان جدید - کنار آمادن با برخی مشکلات - تحمل برخی سختی ها (نگهبانی ها ، بی خوابی ها ، در سرما ایستادن ها ، شستشو و نظافت ظروف و لباس و ...) - زیرپا گذاشتن غرور - کسب فرصت بسیار در هنگام نگهبانی (برای خلوت کردن، مناجات با خدا، مطالعه و ...) - و کسب تجربه های بسیار زیاد دیگه که اگر با دید قشنگ به همه اونها نگاه کنی و ازشون درست استفاده کنی میتونه به آدم شدن و تزکیه نفس کمک کنه.


خدمت من هم با تمام فراز و نشیب هایی که داشت به خوبی تمام شد.

ان شاء الله که کوله بار تجربه رو بتونیم تا آخر با خودمون حمل کنیم.


  • آسمان دیجیتالی